آقای لحظه های پرالتهاب من!
دلنوشتهای برای امام زمان (عج)
آقای ثانیه ها!
آیا از سر زمین یاس ها آمده ای كه عطر نفس هایت از فرسنگها جانمان را می نوازد؟
آیا از سر زمین آیینه ها آمده ای كه صداقت در كلامت موج می زند...؟!
چشمان پر گناه مریمت هرگز تو را ندید اما مریم با قلبش تور همیشه احساس میكند.
عزیز زهرا!
از دل تنگی زیاد گفته ایم و زیاد شنیده ای اما مسئله این است آیا باور كردنش برایت آسان است یا دشوار!
اقای لحظه های پرالتهاب من!
جهان در پشت میله های زندان گرفتار است و زمین با همه ی وجود خود (ظهرالفساد فی البر و البحربما كسبت ایدی الناس) را احساس میكند.
مهربان تر از باران!
كودكان فقیری را كه در سرزمین های غنی غارت شده را بار ها دیده ام كه حتی به اندازه ی یک نفس كشیدن به آینده امیدی ندارند.
فرزنانی كه از درد لاغری وگرسنگی به سادگی می شود دندن های نازك انها را شمرد.
عزیزفاطمه!
من مادرانی را دیده ام كه فرزندان خود را در قنداقه ای پر از گل های سرخ می پیچند ام به جای گهواره آن ها را در گوری سرد می نهند و به جای لالایی نشید زار می خوانند.
آقای پراز احساس!
من آوارگان پر از خاك ونیاز را كه با هزاران بیم و امید به سرزمین های همسایه می گریزند و از مرگ به سوی تحقیر میشتابند را بار ها دیده ام.
تنها ترین مرد خدا!
من عروسک های بچه های همسایه (فلسطین) كه چشمانش خون و دست هایش تیغ آتش است را كه می بینم از عروسک های مخمل خودم میترسم.
من تازه عروسان بیوه شده و عمر یک روزهی نوزادانی را كه سال ها در انتظارش بودند رامی فهمند.
من چنگال های بی رحم نامردان عالم كه بر جوانی جوانان ما چنگ می اندازد را می بینم.
من قلم هایی كه تورا افسانه می خوانند را می دانم.
یاور افلاكی من!
انگار هنجره ی اسلام را غبار حرص و غفلت مسلمان آزار می دهد و من هنوز هم متحیرم كه خدا چقدر صبور است!
شاهد دادگاه عدل!
بگذار تا اعتراف كنم كه اگر به اندازه ی جرعه ای عاشقت بودیم می آمدی.
نیستیم كه نمی آیی...
حكومت عشق در مملكتی علم می شود كه مردمش عاشق باشند آری ما فقط عاشقی را شعار داده ایم و بس.
مهربانا!
مگذار تسبیه نگاهمان از فرط جدایی دانه دانه شود...
اللهم بلغ مولانا امام الهادی المهدی (عج)
نظرات شما عزیزان: